۱- نفهمیدن یک چیز، دلیل بر بطلان آن نیست.
توضیح: یعنی اگر عقل انسانی یا فهم شخصی چیزی را درک نکند، این به تنهایی دلیل بر نادرستی یا محال بودن آن نیست. گاهی انسان یا افراد یک مطلب عقلی یا شرعی را نمی فهمند، اما ناتوانی از فهم دلیل بر باطل بودن آن نیست. امور عقلی یا شرعی بسیاری است که درک آنها نیاز به عمق و تخصص دارد. مثلاً کودک خرد سال نمی فهمد چرا پزشک واکسن تزریق می کند، اما ناتوانیش از فهم، آن را بی ارزش نمیکند. در کلام، این قاعده علیه کسانی است که چون عقیدهای را نمی فهمند، آن را رد می کنند؛ مانند منکران معاد، وحی یا ملائکه.
۲- اگر چیزی از نظر عقل ممکن باشد و دلیلی نقلی صحیح بر وقوع آن قائم گردد، باید به وقوع آن قائل شد. همانطور که اگر دلیلی صحیح بر عدم وقوع آن قائم گردد، باید به عدم وقوع آن قائل شد.
توضیح: مثلاً عروج جسمانی رسول الله صلی الله علیه وسلم از نظر عقل ممکن است، نه محال، و چون نص قرآنی و حدیث صحیح بر آن وارد شده، باید به آن ایمان داشت. در مقابل، اگر دلیلی معتبر از شرع باشد که چیزی واقع نشده، هر چند ممکن العقل باشد، باید به عدمش باور داشت.
۳- محال عقلی و مستبعد عادی دو چیز متفاوت اند. محال، خلاف عقل است؛ اما مستبعد، خلاف عادت است، نه عقل. و میان احکام عقل و عادت تفاوت است، و یکی گرفتن آن دو خطاست؛ زیرا آنچه محال است، هرگز واقع نمی شود؛ اما آنچه مستبعد است، ممکن است واقع شود. چیز محال را «خلاف عقل» و چیز مستبعد را «غیر قابل درک برای عقل» میگوییم. و واضح است که این دو یکی نیستند.توضیح: فرق است بین «محال عقلی» مثل جمع نقیضین (مثلاً یک چیز هم باشد و هم نباشد) و «غیرعادی» مثل معجزه. معجزات انبیاء کرام علیهم السلام مستبعد هستند نه محال، چون عقل آن ها را نفی نمی کند، فقط عادت و طبیعت آنها را بعید می داند. این قاعده در رد اشکالات کسانی است که معجزات یا امور غیبی را به دلیل استبعاد انکار میکنند.
۴- وجود یک چیز، مستلزم این نیست که با یکی از حواس یا مشاهده قابل درک باشد؛ زیرا مشاهده فقط راه اثبات وجود چیزی نیست.توضیح: همه چیز با چشم دیده نمی شود. عقل، وحی، الهام، و تجربه نیز از ابزار شناخت هستند. ما وجود الکترون یا نیروی جاذبه را نمی بینیم، اما آن را اثبات می کنیم. وجود الله تعالی، ملائکه، جن، برزخ و مانند آن ها را نمی توان با حواس درک کرد، اما عقل و نقل آنها را ثابت می کند.
۵- نمی توان برای اثبات نقلیات محض، صرفاً با دلیل عقلی محض استدلال کرد. پس مطالبهی چنین دلیلی (یعنی دلیل عقلی خالص بر نقلیات خالص) جایز نیست.
توضیح: مطالبی که فقط از راه نقل (قرآن و سنت) می رسد، مثل جزئیات معاد، صفات قیامت، نعمت های بهشت، و غیره… را نمی توان صرفاً با عقل اثبات کرد. لذا مطالبه دلیل عقلی محض برای این امور، بیجا و نادرست است. عقل فقط می پذیرد که این امور ممکناند، نه اینکه جزئیاتشان را اثبات کند.
۶- بین «دلیل» و «نظیر» فرق است. و فقط طلب دلیل از مدعی جایز است، نه طلب آوردن نظیر یا همانند برای ادعا.توضیح: اگر کسی مدعی یک مسئله شرعی یا عقلی است، باید برای آن دلیل بیاورد، نه اینکه بگوید: «چون فلان چیز اینطور است، پس این هم باید اینطور باشد.» قیاس یا نظیر آوردن جای استدلال را نمی گیرد. نظیر فقط در تقریر و توضیح مفید است، نه اثبات مدعا.
۷- اگر میان دو دلیل یکی عقلی و دیگری نقلی تعارضی رخ دهد، چهار حالت محتمل است: (۱) هر دو دلیل قطعی باشند: این محال است، زیرا تعارض میان دو دلیل قطعی ممکن نیست.(۲) هر دو ظنی باشند: در این حالت، اگر چه ممکن است ظاهر هر دو را ترک کرد، اما ما نقل را بر عقل ترجیح میدهیم؛ زیرا قاعده در لغت این است که اصل بر ظاهر الفاظ است، و باید نقل را بر ظاهرش حمل کرد و عقل را در اینجا حجت نمیدانیم.(۳) دلیل نقلی قطعی باشد و دلیل عقلی ظنی: در این صورت، بدون شک، نقل مقدم بر عقل خواهد بود.(۴) دلیل عقلی قطعی باشد و دلیل نقلی ظنی خواه در ثبوت و خواه در دلالت: در این حالت، دلیل عقلی مقدم میشود و لازم است که نقل تأویل شود.و این فقط جایی است که در آن «درایت» بر «روایت» مقدم می شود، و نمیتوان از این مورد نتیجه گرفت که همیشه درایت بر روایت مقدم است. تنبیه: مراد از «تقدیم عقل بر نقل» در اینجا، به کارگیری اندیشه و تعقل در فهم نصوص شرعی است، به شرط آنکه این فهم با یقینیات قطعی معرفت در تعارض نباشد.