*سخن جاهلانه غیرمقلد:*
«ابومنصور جهمی -لعنهاللهتعالی- میگوید: ایمان در خودش حد و مرزی دارد… و اینگونه نیست که حشویه و اصحاب حدیث گفتند: همهی طاعات، ایمان است.»
پاسخ حنفی:
ای مگس، عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست!
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری…
ابومنصور ماتریدی رح یکی از ستون های استوار عقیده اهلسنت و جماعت است.
ایشان ایمان را بهگونه ای تعریف کرده که ریشه در دل و تصدیق قلب دارد، نه در ظاهرگرایی خشک.
ایشان هرگز طاعات و اعمال نیک را از ایمان جدا ندانسته، بلکه آن را ثمره و شاخه های ایمان می داند، نه اصل آن.
خلط نام ایشان با «جهمیه» یکی از دروغهای بزرگ و ناشی از جهل عمیق است. جهمیه فرقهای است منحرف که توسط علمای اهلسنت طرد شدهاند. نسبت دادن چنین فرقه ای به امام ماتریدی، بیشتر نشان از عمق بی سوادی و یا مأموریت دشمنانه نویسنده دارد.
اینان کسانی اند که بدون درک اصول دین، فضای مجازی را جولانگاه جعل و تحریف کردهاند. نه علمی دارند، نه نسبتی با علما، نه سابقه ای در خدمت به اسلام؛ جز فحاشی، تفرقه و تخریب هیچ هنر دیگری ندارند.
*لعنت فرستادن بر علما،* نشانهی استیصال و حقد است، نه شجاعت علمی. این رفتارها دقیقاً همان چیزی است که دشمنان اسلام می خواهند: حمله به نمادهای عقیدهی اهل سنت، تخریب شخصیت بزرگان، و جدا کردن عوام از علما.
*این تفکیک عمیق و حکیمانه بین اصل ایمان و لوازم و ثمرات آن، یکی از شاخصه های عقل گرایانه و قرآنی در منهج امام ماتریدی و علمای اهل سنت و جماعت است؛* نه برداشت سطحی و ظاهرگرایانهای که ایمان را در نماز و روزه خلاصه میکند و با ترک یک عمل، مؤمن را تکفیر می نماید!
چنین نگاه های ظاهری، همان چیزی است که خوارج در صدر اسلام با آن مسلمانان را کافر خواندند و امروز هم نوخوارج با همین نگاه، به تکفیر و افساد مشغول اند.
*پس ایمان از نگاه امام ماتریدی، امام اعظم رح و دیگر علمای اهل سنت حقیقتی است ریشه دار در قلب، نه مجموعهای از حرکات بدنی و این فهم، با قرآن، سنت و عقل سلیم کاملاً هماهنگ است.*
*دیدگاه استوار امام ماتریدی:*
در تفسیر آیه ۶ سوره تحریم، امام ابومنصور ماتریدی رح به روشنی بیان می فرمایند که خطاب الهی در آیات «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» ناظر بر ایمان قلبی و باطنی است، نه صرف اعمال ظاهری.
این تعبیرات قرآنی به وضوح می رساند که *ایمان ریشهای در قلب و تصدیق درونی دارد* و صرف انجام طاعات و اعمال نیک، تعریف کامل ایمان نیست؛ بلکه این اعمال، ثمره ایمان و نشانه آن اند، نه جزء ذات آن.
برخلاف نظر گروههای ظاهربین و تنگنظر که ایمان را مساوی با مجموعهای از افعال و عبادات می دانند.
امام ماتریدی تأکید دارد که اگر ایمان را با اعمال مساوی بدانیم، با ترک کوچکترین عمل، باید بگوییم ایمان شخص ناقص یا زائل شده است و این خود تناقضی بزرگ و بیاساس است.
حقیقت این است که:
*نقص در اعمال، نقص در قوت ایمان است، نه در اصل ایمان.*
ایمان، تصدیق قلبی است که ریشه در یقین دارد و یقین، با ترک یک عمل مستحب یا حتی واجب، از قلب مؤمن بیرون نمیرود، هرچند مرتکب گناه شود.
دیدگاه ریشهدار امام اعظم ابوحنیفه رح درباره ایمان:
در کتاب گران سنگ *الفقه الاکبر* با شرح *ملا علی قاری*، امام ابوحنیفه رحمهالله با دقتی کم نظیر، *حقیقت ایمان* را این گونه تبیین میفرماید:
«وَالْإيمَانُ هُوَ الْإقْرَارُ وَالتَّصْدِيقُ، وَإيمَانُ أَهْلِ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ لا يَزِيدُ وَلا يَنقُصُ (أي مِنْ جِهَةِ الْمُؤْمَنِ بِهِ وَيَزِيدُ وَيَنقُصُ مِنْ جِهَةِ الْيَقِينِ وَالتَّصْدِيقِ)، وَالْمُؤْمِنُونَ مُسْتَوُونَ فِي الإيمَانِ وَالتَّوْحِيدِ مُتَفَاضِلُونَ فِي الْأَعْمَالِ»
ترجمه: ایمان عبارت است از اقرار ‹با زبان› و تصدیق ‹باقلب› و(دراصل) ایمان اهل آسمان و زمين از حیث مؤمَن به، كم وزیادنمي شود، ولی از لحاظ یقين و تصدیق كم و زیاد می شود، و همه ی مؤمنان در ایمان وتوحيد ‹باهم› برابر اند، اما در عمل (بر یكدیگر) فضيلت وبرتری دارند.
طبق تصریح ایشان:
ایمان نه زیاد می شود و نه کم زیرا ایمان، حقیقتی مطلق و قطعی است که بر یقین مبتنی است و هر گونه تغییر در آن، به معنای ورود به کفر یا خروج از آن خواهد بود.
*افزایش و کاهش ایمان، فقط در درجهی یقین و قوت تصدیق قلبی ممکن است، نه در اصل ایمان.*
از دیدگاه امام اعظم رح *همه مؤمنان در اصل ایمان و توحید مساویاند،* اما در *اعمال، تقوی، و اطاعت،* دارای مراتباند و تفاوت دارند.
این بیان، تیر خلاصی ست بر باور ناصحیح غیرمقلدان است که ایمان را تابع اعمال میدانند و با کم ترین لغزشی در ظاهر، حکم به کفر می دهند یا مؤمن را فاسق العقیده میخوانند!
*خطای فاحش غیرمقلدان:*
غیرمقلدان جاهل با نادیده گرفتن اصول قطعی ایمانی، *اعمال را جزء ذات ایمان* دانسته و هر ترک عملی را دلیلی بر نقصان ایمان و حتی خروج از آن می پندارند! این همان عقیده خوارج است که بزرگان اسلام آن را بارها و بارها مردود دانستهاند.
*امام ابوحنیفه* با رد صریح این دیدگاه، میفرماید:
«چگونه ممکن است شخصی در یک زمان هم مؤمن باشد و هم کافر؟» این جمله، پاسخی کوبنده به کسانی است که ایمان را ناپایدار و وابسته به ظاهر میدانند. ایمان، مادامی که تصدیق قلبی و اقرار زبانی برقرار باشد، *ثابت و محفوظ است،* هرچند عمل دچار نقصان گردد.
تأیید این معنا از آیات قرآن کریم:
– «*أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا*» (الأنفال: 40)
– «*أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا*» (النساء: 151)
یعنی ایمان و کفر، حقیقت هایی قطعی هستند که نه قابل تزلزلاند و نه در معرض بازیچهی ظاهرگرایی.
دیدگاه امام طحاوی و امام شافعی رحمهم الله درباره حقیقت ایمان:
پس از آنکه امام ابوحنیفه رح به روشنی جایگاه ایمان را بهعنوان تصدیق قلبی و اقرار زبانی تبیین فرمودند، *دیگر ائمه بزرگ اهل سنت* نیز همین دیدگاه را با بیانی رسا و مستدل تأیید نمودهاند.
*امام طحاوی رح* در *العقیدة الطحاویة* میفرماید:
*«الإيمان واحد وأهله في أصله سواء، والتفاضل بينهم بالخشيّة والتقوى ومخالفة الهوى وملازمة الأولی.»*
یعنی: *ایمان حقیقتی واحد است و همه اهل آن در اصل ایمان با هم برابرند؛ برتری آنها در میزان تقوا، ترس از خدا، مخالفت با هوای نفس و پایبندی به راه هدایت است.*
این بیان روشن، تیر خلاص است بر پندار باطل لامذهبان که *اعمال را جزو ذات ایمان* می دانند و با اندک لغزشی، مؤمن را فاسق العقیده یا خارج از دایره ایمان می پندارند.
*امام شافعی رح نیز در کتاب الفقه الأكبر لامام المعظم الشافعی/28* با صراحت بیان میکند که: «الإيمان معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان… للإيمان أصل وفرع: فأصله ما إذا تركه العبد كفر… وفرعه ما إذا تركه العبد لم يكفر، ولكن يعصي…»
خلاصهی بیان ایشان آن است که:
– ایمان دارای *اصل* و *فرع* است.
– *اصل ایمان* همان معرفت قلبی، تصدیق و اعتقاد به اصول است؛ و ترک آن کفر است.
*فروع ایمان* مانند نماز و روزه و اعمال صالحاند؛ ترک آنها گناه است، اما باعث خروج از ایمان نمی شود.
– *افزایش و کاهش تنها در فروع ایمان* معنا دارد، نه در اصل آن؛ زیرا اگر در اصل ایمان نقصان وارد شود، نتیجهاش کفر خواهد بود.
نتیجه نهایی:
*اعمال ظاهری، جزو ذات و حقیقت ایمان نیستند، بلکه مکمل و شاخه های آنند.*
تغییر در اعمال، به قوت یا ضعف ایمان منجر می شود، نه به خروج یا ورود به آن.
همه مؤمنان در اصل ایمان برابرند؛ تفاوت آنان در تقوی، اعمال صالح و التزام عملی به دین است، نه در میزان ایمان.
بنابراین، *هرکس اعمال را جزء ذات ایمان بداند و ترک آنها را دلیل خروج از ایمان بشمارد، یا ناآگاه از اصول عقیده اهل سنت است، یا دانسته در پی تخریب وحدت مسلمانان و ترویج تفکرات خوارج مآبانه است.*
کتبه ؛ خالد حنفی